رویارویی با دولتی عمیق با سیستم قضایی و نیروهای امنیتی و ارتش، بدون اجماع و تأیید مردمی دشوار است و بهتر آن بود که دولتی انقلابی با اکثریت معارض و حضور کم‌رنگ اخوان تشکیل شود.

تفاوت تجربه‌های مصر و تونس 

برای برخی خوشایند است که بین آن‌چه تا امروز در تونس روی داده است و بین حوادث مصر مقایسه‌ای داشته باشند تا به این نتیجه برسند که حزب النهضه در تونس راه را در برابر جریان‌های دیگر گشوده است در حالی که اخوان در مصر در همه‌ی مسایل انحصاری عمل کرد و همین باعث کودتای نظامی و سرنگونی آنان شد. شکی نیست که مدیریت صحنه از سوی حزب النهضه در تونس با مصر کاملا متفاوت است و درک این نکته نیاز به هوشیاری چندانی ندارد. اما آن‌چه باید همگان مورد توجه قرار دهند این است که توطئه بر ضد تجربه‌ی تونس هنوز در آغاز راه است و وضعیت این کشور تا امروز هم آرامش نیافته است. عامل این کار طبیعتا نخبگانی هستند که همواره صد راه اسلام‌گرایان بوده‌اند و به نحوی آنان را حذف یا راهی زندان‌ها کرده‌اند و اگر این گروه هم نباشند هستند برخی از رژیم‌های عربی که نمی‌خواهند هیچ یک از انقلاب‌های عربی به ثمر برسند حتی اگر اسلام‌گرایان هم در رأس قدرت نباشند و به عنوان نمونه می‌توان به انقلاب لیبی اشاره کرد. 

نکته‌ی مهم‌تری که شاید بتوان آن را از موفقیت‌های النهضه در تونس برشمرد آن است که این حزب با جریان‌های دیگر توافق کرد و بدین وسیله توانست پس از انقلاب دولتی ائتلافی تشکیل دهد. این در حالی است که اخوان راهی که در پیش گرفت– از روز نخست هم گفتیم که این راه درست نیست – به دولت تکنوکراط تمایل داشت امری که پس از انقلاب موفقیت‌آمیز نبود و اصل بر آن بود که یکی از افراد مخالف را به این کار می‌گماردند. (تفاوت در این‌جاست که مخالفان در تونس اخیرا درخواست دولت تکنوکرات کرده‌اند). مسأله‌ای که در این‌جا پنهان مانده و اخوان و به طور مشخص مرسی به آن اذعان نمی‌کنند، آن است که در طول این مدت مهم‌ترین تلاش‌های عملی خود را صرف راضی نگه داشتن ارتش کردند تا موضع بی‌طرفانه‌ای اتخاذ کند در حالی که ژنرال‌های ارتش وی را به سمت آینده‌ی دلخواه خود در تنگنا قرار می‌دادند. 

دولت هشام قندیل مورد تأیید ارتش بود و بخش اعظم کابینه‌ از جمله وزیر کشور و مهم‌ترین افراد آن نیز از این طیف بودند و حضور اخوان بیشتر حاشیه‌ای بود و تنها هفت وزارت‌خانه را در اختیار داشت. با این حال جریان‌های دیگر، مخالف مشارکت و همکاری بودند زیرا بر گزینه‌ی شکست توافق کرده بودند و سرویس‌های امنیتی به تمام گروه‌ها هشدار داده بود که نباید با اخوان همکاری کنند؛ بگذارند اخوان شکست بخورند تا راه برای سرنگونیشان هموار شود. در جهان هیچ حاکمی نمی‌تواند موفق شود در حالی که ارتش، مؤسسه‌ی امنیتی، رسانه و سیستم قضایی بر ضد او عمل می‌کنند مگر فردی انقلابی همانند هوگو چاوز که به بانک مرکزی یورش برد، قفل‌ها را شکست و اموال را ضبط و آن را بین فقرا تقسیم کرد. او در قالب منتقد انقلاب فقرا را پیرامون خود جمع کرد اما اتخاذ چنین شیوه‌ای در مصر غیرممکن بود. 

آیا این بدان معناست که راه کاملا بسته بود؟ به گمان من چنین نبود؛ اگر این نظریه درست باشد راه دیگری هم وجود داشت که اخوان بتوانند با وضوح بیشتر و داشتن پایگاه مردمی قوی‌تر از کودتا جلوگیری کنند. اما این راهکار با روشی که اخوان در پیش گرفته بودند عملی نشد. با وجود اینکه آنان در دگردیسی از مشروعیت انقلابی به مشروعیت قانونی جدی بودند و برای منزوی کردن تدریجی ارتش و تشکیل دولت مدنی تلاش می‌کردند. 

لازم بود به این واقعیت توجه شود – و شخصاً این مطلب را در آغاز گفتم تا تصور نشود که یک انتقاد نامسؤولانه است – که رویارویی با دولتی عمیق با سیستم قضایی، نیروهای امنیتی و ارتش بدون اجماع و تأیید مردمی دشوار است و بهتر آن بود که دولتی انقلابی با اکثریت معارض و حضور کم‌رنگ اخوانی تشکیل شود تا بتواند نبرد خود را با دولت عمیق و هم‌پیمانان آن از مسئولان فاسد و بازمانده‌های رژیم پیشین آغاز کند. روش اخوان اصلاحی بود اما تا حدی به روحیه‌ی انقلابی نیاز داشت تا فرایند انقلاب مردمی را تکمیل کند اما واقعیت را هم نباید از نظر دور داشت که گروهی از نخبگان بودند که اگر اخوان کشور را به سویس هم تبدیل می‌کردند موفقیت آنان را نمی‌خواستند؛ حال این گروه موفق مثلا اخوان به هر طریق خواه گرایش‌های حزبی یا دینی یا مذهبی بر سر کار می‌آمدند. 

در تونس موضع ارتش تا حد زیادی بی‌طرفانه بود؛ دستگاه‌های امنیتی نیز تا حدی از چنین روحیه‌ای برخوردار بودند؛ این دو نهاد به طور مشخص می‌توانستند نهاد قضایی را که با قدرت در مقابل انقلاب ایستاده بود تحریک کنند در حالی که در مصر همه‌ی این‌ها بر ضد رئیس جمهور عمل می‌کردند. همین‌ها بودند که رسانه‌ها را به اقدامات شیطنت‌آمیز تحریک می‌کردند در عین حال به نخبگان و احزاب اشاره می‌کردند که مرسی چیزی جز مرحله‌ی گذر نیست و لازم نیست با ایشان همکاری شود؛ بلکه باید او را در تنگنا قرار داد تا پیاپی مرتکب خطا و اشتباه شود و در نتیجه به راحتی بتوان از دست او رهایی یافت. 

مهم‌ترین تفاوت بین این دو تجربه‌ در جایگاه منطقه‌ای دو کشور است؛ جایگاه مصر باعث شد که حجم توطئه‌ی خارجی علیه این کشور به مراتب بیشتر از تونس باشد. سرمایه‌هایی کلانی در این راستا اختصاص یافت و توطئه‌هایی چیده شد که کوه‌ها هم تحمل آن را نداشتند اما در تونس این گونه نبود. بر تحلیل‌گران پوشیده نیست که با وجود موفقیت نسبی دولت مرسی، بزرگ‌ترین حملات شیطنت‌آمیز در تاریخ بشری بر ضد ایشان صورت گرفته است و این مسأله را نباید از نظر دور داشت. 

تفاوت دیگر آن است که در کنار اخوان حزب اسلامی دیگری نیز حضور داشت که در مسأله‌ی اسلامی کردن دولت بر اخوان فشار می‌آورد و لذا مجبور شدند در ماده‌ی ۱۹ قانون اساسی با آنان کنار بیایند. اما دیری نپایید که این حزب اخوان را‌‌ رها کردند و پس از آن مشخص شد که بر ضد آنان عمل می‌کنند. علت این امر تسلیم آنان در برابر سرمایه‌هایی بود که از سوی نظام‌های مخالف اخوان و مخالف انقلاب‌های بهار عربی به مصر سرازیر می‌شد. علاوه بر این حزب مذکور بسیار تمایل داشتند که به وجود اخوان پایان دهند و شاید علت آن گرایش‌های حزبی بود. این در حالی است که هیچ یک از این موانع و دشواری‌های در تونس وجود نداشت. 

لازم به ذکر است که مسأله‌ی قانون اساسی در مصر یک معضل نبود چرا که ۹۵ درصد از مفاد آن مورد اجماع بود و امکان تغییر موارد محدود اختلافی هم وجود داشت. کناره‌گیری افراد از کمیته‌ی قانون اساسی هم به خاطر اعمال نظر نیروهای امنیتی وابسته به ارتش بود نه دشواری تغییر موضع اخوان در اصلاح موارد اختلافی. همه‌ی این‌ها به معنی کاستن از اهمیت مدیریت صحنه توسط حزب النهضه نیست؛ اما ما تلاش می‌کنیم نسبت به طرف دیگر جانب انصاف را مراعات کنیم در صفوف شیطنت‌آمیز علیه آنان مشارکت نداشته باشیم؛ شیطنت‌ و دروغ و حقه‌بازی که در تاریخ همتای یافت نمی‌شود.